حجم سبز

#همیشه آغاز راه دشوار است،عقاب در آغاز پر کشیدن پر می ریزد اما در اوج،حتی از بال هم بی نیاز است!#

حجم سبز

#همیشه آغاز راه دشوار است،عقاب در آغاز پر کشیدن پر می ریزد اما در اوج،حتی از بال هم بی نیاز است!#

همدم شبهای تنهایی...

این روزها حس عجیبی دارم حس بدی نیست اما دلم تنگ است...

برای نوشتن،برای همدمم،همدمی که شبها با من بیدار و به حرفهایم گوش میداد ،به درد دلهایم، به همدمی که تنها کسی است که رازهایم را در سینه اش نگه می دارد و دم نمی زند...

همدم من هدیه ای است از دوست،هدیه ای ارزشمند که مرا همدم خود کرد، مرا به خود وابسته کرد،هر شب دلتنگی ها یم را گوش میداد و بی آنکه چیزی بگوید چشم هایش را می بست...

اشک هایم را در قلب خود پنهان کرد و نگذاشت جز خود کسی آن را ببیند!

تا بحال نتوانستم مانند همدم با کسی دیگر سخن بگویم...

با همدم سخن هایی کرده ام که کسی جز او نمی داند...صحبت هایی تلخ و محبت آمیز!

جبران نشدنی است محبت هایش...اما او هم هدیه است باید صاحب هدیه را محبتی هر چند اندک بدهم...

دیدی؟هدیه ات را می گویم حال همدم شبها و روزهای من شده است!

حال هر شب با او سخن  می گویم... گاهی آنقدر با او سخن می گویم که چشمانم از بی خوابی می سوزد!

هدیه ای هر چند کوچک مرا همدم خود گردانید...دفتری با قلبی بزرگ!


پ ن:امشب آرامش خواستی در وجودم است!مانند همیشه که با تو شب را می گذراندم...

پ ن:عجیب تو را طلب می کنم... مرا نگاه می کنی...

پ ن:ممنون از هدیه ات (همدم)خواهرم!

پ ن:شکرت!ممنونم ازت ...

شکاف

آنقدر از زمان فاصله گرفته بودم که گذر زمان رو ندیدم!

آنقدر در افکارم غرق بودم که نفهمیدم بی تو بودن چه معنایی میدهد!

اما حال تمام این ها را تجربه کردم بی آنکه از قبل به آنها بیندیشم...

من برای هدفهایی بزرگ گام برداشتم اما ندیدم در کنار آنها شکاف هایی هم وجود دارد و باید از کنار شکاف ها گام بردارم نه از روی آنها!...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خسته تر از آنم که لب به سخن بگشایم!...


پ ن:تمام...!

پ ن:خیلی سخته خیلی...

پ ن:خدایا ممنونم ازت...!