Not from the stars do i my judgement pluck;
And yet methinks i have astronomy, but not to tell of good or evil luck,
of plagues,of dearths,or seasons' quality
Nor can i fortune to brief minutes tell
pointing to each his thunder, rain and wind
Or say with princes if it shall go well
By of predict that i in heaven find
But from thine eyes my knowledge i derive,
And , constant stars, in them i read such art
As truth and beauty shall together thrive
If from thyself to store thou wouldst convert
Or else of thee this i prognosticate: Thy end is truth's and beauty' s doom and date
من قدرت قضاوتم را از ستارگان بیرون نمی کشم، معهذا فکر می کنم ستاره شناسی را می دانم، اما نه برای اینکه از طالع خوب یا بد یا از وبا و طاعون و یا از تنگسالی و کیفیت و فصول چیزی بگویم، و نه می توانم دقایق کوتاه و آنچه را که در آنها اتفاق می افتد پیشگویی کنم و در هر کدام از آنها رعد و باد و بارانشان را تعیین نمایم و یا، با آنچه در آسمان می بینم و می یابم، پیش بینی ها کنم و به امراء بگویم که این امر با موقعیت همراه خواهد شد یا نخواهد شد.
اما از چشم های تو،که آگاهی و دانش من از آن سرچشمه می گیرد و ناشی می گردد، و از ستارگان ثابتی که در آنها جا دارد چنین هنر و دانشی را می خوانم که راستی و زیبایی با هم رشد می کنند و شکوفا می گردند، اگر تو از خودت ثمر و حاصلی ذخیره سازی. و الا درباره ی تو این پیشگویی را می کنم که پایان روز و سرنوشت زیبایی و راستی است.
(شکسپیر)
دلم میخواهد بر خلاف بقیه آدم ها باشم...
آدم هایی که هر روزشان یکی شده!
دلم می خواهد ی روز که بیدار شم کفش های تق تقی پاشنه بلندی بپوشم و این بار
ادم ها را از بالا نگاه کنم و ببینم از دید بالا چه جور هستند!!!
می خواهم لاک های سیاهی بزنم و به همه نشون بدم من با اونها فرق می کنم
می خواهم مثل دختر بچه های 3 ساله موهام رو از دو طرف ببافم و دورم بریزم
برخلاف جهتی که همه میرن حرکت کنم
می خوام جایی برم که تاحالا هیچ آدمی نتونسته بره(آدم عام!)
و
دلــــــــــم می خواهد در زندگی ام تنوع بدم...!
+ منظورم از تنوع فقط همین ها نبود...! اونها فقط تفاوت بود همین...!