بی اختیار به سمت دفتر چه ام می روم
بازش می کنم و سعی می کنم بنویسم
اما اینبار برای کی؟!
برای چه کَسی جز "تو"...؟!
حتی لباس جدید هم نمی تواند بوی "تو "را کم کند...!
نمی دانم چرا هر قدر هم که بخواهم فراموش کنم این بو، "تو" را برایم تداعی می کند...
اما من می توانم با این بو مبارزه کنم
اما...
تو چی؟!!!
تو را چه کنم که تمام "روح" مرا احاطه کردی...؟!
می شود؟!
نه...
با تو نمی توانم مبارزه کنم...!
پ ن:فقط می خواستم دوباره تمرین کنم و بنویسم با تمام وجودم...
سلام وب بسیا جالبی دارید صورتی و زیبا
خوشحال میشم سری به ما بزنید
متن خوبیه وبوی دلتنگی میده
این روزهایابه تومی اندیشم
یابه این می اندیشم که چرابه تو می اندیشم......
خیلی قشنگ بود آجی نازی
فدای تو!