حجم سبز

#همیشه آغاز راه دشوار است،عقاب در آغاز پر کشیدن پر می ریزد اما در اوج،حتی از بال هم بی نیاز است!#

حجم سبز

#همیشه آغاز راه دشوار است،عقاب در آغاز پر کشیدن پر می ریزد اما در اوج،حتی از بال هم بی نیاز است!#

۲۸/۸۸

امروز 28 سال 88 است!آخرین جمعه سال!...

یعنی واقعا تموم شد؟این همه جنجال و هیجان برای فرا رسیدن 89 داره تموم میشه؟
حالا با این همه رفت و آمد واقعا سال خوبی بود؟
واقعا بنده خوبی بودی برا خدا خودت؟
برا خدایی که این همه ادعا می کنی دوستش داری!؟برا خدایی که هر چی می خوای برات براآورده می کنه!؟برای همه چیزایی که داری و نمی بینیش!؟
نمی دونم!ولی فکر می کنم اونجور که باید نبودم!

شاید از پارسال خیلی بهتر شدم،خیلی خدا رو شناخته باشم ولی...

ولی خیلی چیزارو هم از دست دادم...

ولی می دونی؟
پشیمون نیستم!امسال هر کاری کردم با خدا در میون گذاشتم،هر کاری... از این خوشحالم که

یاد گرفتم،بلاخره منم تونستم با خدای خودم حرف بزنم!

منم تونستم خیلی چیزای بد و خوب رو بشناسم...!

خدایا همین جا تو همین لحظه ازت سپاسگزارم!

بخاطر کارهایی که می خواستم بکنم و نذاشتی،چون بعد فهمیدم صلاح نبوده!

خدایا ازت ممنونم که پدر و مادر خوبی دارم که بهم محبت می کنندو کمبودی ندارم!

خدایا بخاطر خواسته ها و تمام چیزایی که خودت می دونی تو دلمه ممنونم!

انقدر ممنونم که نمی تونم به زبون بیارم!

_________________________________________________________

ولی خودمونیم بهار هم رسید با تمام خوبی و بدی هاش!

بدی؟بی انصافیه بگم بدی!

هیچ فصل خدا بدی نداره ما بدیم!

_________________________________________________________

امسال کنکور دارم!

کنکور بندگی خدا کی از راه می رسد؟

-------------------------------------------------------------------------------

پ ن:میگه هنوز هم بچه ام!آره ولی می خوام بزرگ شم بزرگ بزرگ!

کمکم می کنی؟

پ ن:دیگه خیلی کمتر میام...

نامه...

باز برایت نوشتم آنقدر نوشتم که دستهایم تاول زده بود...من برایت همه حرفهایم را در کاغذی نوشتم و آن کاغذ را برایت پست کردم...وقتی می خواستم نامه را به پستچی بدهم پستچی می گفت چه عطر دل انگیزی در این نامه می پیچد،او هم فهمید همیشه برایت با عطر گلهای بهاری می نویسم!
نمی دانم تو هم برایم نوشتی یا نه اما این را خوب می دانم که نامه ام را چندین بار یا چندین هزار بار خواندی! مانند همیشه...دیگر برایم عادت شده نامه های بی جواب،دیگر برایم فرقی نمی کند که نامه را جواب دهی یا نه اما دوست دارم حداقل یکبار،یکبار هم که شده نه برای دل من برای دل خودت جوابم را دهی.
حداقل چشمانی را منتظر نگذار،چشمانی که سراسر پر شور و اشتیاق تو را فرا می خوانند...
تا آخرین لحظه که بخواهم وداع بگویم تو را فرا می خوانم...


پ ن:بعد از مدتها اپ کردم،تاخیرم عادی شده!:دی
پ ن: بهار و سالی نو فرا می رسد!چه زود!
پ ن:سال نو مبارک...