بعد از 2 سال که کٌلی سرم شلوغ بود یهو همه چی از دور و برم میره و میشم یه آدم ِ بیکار!
نمی تونم تحمل کنم!خیلی سخته برام!
اصلا نمی تونم یه لحظه به خودم بقبولونم که از صبح تا شب توی خونه بیکارم و کاری ندارم جز فیلم دیدن و کتاب خوندن!
گاهی اصلا دیگه حوصله این کار ها هم ندارم!چون مسخره است!فقط ی کاری کردن!
من عادت کردم همیشه کارهای زیاد انجام دادن! عادت کردم سرم شلوغ باشه و نتونم همه ی کارها رو یک جا انجام بدم!برام مسخره است بیـــــــــکار بودن و کارهای روزمره انجام دادن!
تمام ِ تلاشم رو دارم می کنم که از این منجلاب بیام بیرون!
تمام آدمهایی که صبح تا شب باهاشون بودم و برام عزیز بودن از پیشم رفتند و کار می کنند در حالیکه من هنوز بیکارم و به حالشون غبطه می خورم!
^: حالم شبیه موجودی است که هرروز بیشتر توی باتلاق فرو می رود!
مخاطب خاص:هی فلانی که اعتماد به نفست فوران کرده!برام مهم نیستی اصلا!خیلی خودت رو تحویل نگیر با ی اشاره می تونم محوت کنم از زندگیم!پس آدم باش!اگر بلدی آدم باشی! آدم بودن زیاد سخت نیست فقط باید سعی کنی!اما زیاد به خودت فشار نیار ممکن ِ مغزت منفجر شه! نظراتت واسم مهم نیست!تا صبح هم بگی فقط نگاهت می کنم!